سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
مینویسم که یادم بمونه
صفحه نخست            پروفایل مدیر وبلاگ            پست الکترونیک   
موضوعات
RSS Feed
بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 18893

پنج شنبه 90/2/22 :: 12:5 عصر ::  نویسنده : شبنم

خاطرات تخریب چی :

شهید برونسی :

با چند تا از دوستاش تو یه منطقه به یه میدون مین میرسن که خیلی هم پیچیده بوده

و برای باز کردن معبر به مشکل میخورن . دیگه هیچ راهی براشون باقی نمیمونه که

 شهید برونسی سر به سجده میبره و وقتی که از سجده بلند میشه به پهنای صورتش زمین 

خیس میشه و بعد به یه نقطه اشاره میکنه و میگه از اونجا شروع کنیم همه کسایی که

اونجا باهاش بودن میگن امتحان کردیم نشد اما شهید برونسی اصرار میکنه

یه بار دیگه که امتجان میکنن مسیر باز میشه و رد میشن . بعد که از شهید برونسی سوال میکنن میگه :

وقتی در سجده بودم حضرت فاطمه (س) رو دیدم که فرمودند از اونجا رد بشیم .

پ.ن : شاید بعضیا با خودشون بگن اینا همش حرفه و دروغ و خرافات اما به خدا

تموم این اتفاقات در زمان جنگ افتاده و رزمنده های ما خیلی وقتا با

همین ارتباط ها و راز و نیاز ها مشکلاتشون رو حل میکردن

پ.ن: سعی میکنیم باز هم از شهدای جنگ تحمیلی خاطره بنویسیم

پ.ن : خداوندا این ریحانه جان مارا حفظ بفرما که این( پ.ن) ها همه شان زیر سر اوست .   




موضوع مطلب :