مینویسم که یادم بمونه پنج شنبه 90/2/22 :: 12:5 عصر :: نویسنده : شبنم
خاطرات تخریب چی : شهید برونسی : با چند تا از دوستاش تو یه منطقه به یه میدون مین میرسن که خیلی هم پیچیده بوده و برای باز کردن معبر به مشکل میخورن . دیگه هیچ راهی براشون باقی نمیمونه که شهید برونسی سر به سجده میبره و وقتی که از سجده بلند میشه به پهنای صورتش زمین خیس میشه و بعد به یه نقطه اشاره میکنه و میگه از اونجا شروع کنیم همه کسایی که اونجا باهاش بودن میگن امتحان کردیم نشد اما شهید برونسی اصرار میکنه یه بار دیگه که امتجان میکنن مسیر باز میشه و رد میشن . بعد که از شهید برونسی سوال میکنن میگه : وقتی در سجده بودم حضرت فاطمه (س) رو دیدم که فرمودند از اونجا رد بشیم . پ.ن : شاید بعضیا با خودشون بگن اینا همش حرفه و دروغ و خرافات اما به خدا تموم این اتفاقات در زمان جنگ افتاده و رزمنده های ما خیلی وقتا با همین ارتباط ها و راز و نیاز ها مشکلاتشون رو حل میکردن پ.ن: سعی میکنیم باز هم از شهدای جنگ تحمیلی خاطره بنویسیم پ.ن : خداوندا این ریحانه جان مارا حفظ بفرما که این( پ.ن) ها همه شان زیر سر اوست . موضوع مطلب : |
||